به قلب زار من...
به زخم های جان من بنه ز لطف مرهمی
به قلب زار من اگر شفا دهی چه می شود
هر آن طبیب کآمدم فزون نمود درد من
تو دردهای من اگر دوا کنی چه می شود
یابن الحسن (عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
انگیزه زیباترین موجود
داستان کوتاه حتمی دلیلی دارد … مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد… تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم… مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود…! علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم. از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم. مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود. علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم… منبع:bartarinha.ir
از پشت گرمی پدر تا شیری
داستان زیبای ارزش پدر
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟!
پسر ميگه : بازم من شيرم…
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!؟
پسر ميگه : بابا تو شيري…!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا…
منبع:asriran.com
شهادت نواب صفوی
امروز مصادف است با روز شهادت سید مجتبی نواب صفوی از مبارزان ضد نظام شاهنشاهی پهلوی که به دست عوامل مزدور سلطنت پهلوی به فیض شهادت نائل آمد و هم چنین سالروز ترور ماهاتما گاندی رهبر ضد استعماری هند روحشان شاد یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
فراموشی اسم منوب عنه
فراموش كردن اسم منوب عنه ( کسی که از او نیابت داریم و عمل را به نیابت او انجام می دهیم.) س: اگر كسى چند روز نماز يا روزه استيجارى گرفته باشد اما اسم منوبعنه را فراموش كرده و امكان پرسيدن اسم او هم نباشد، وظيفهاش در اين باره چيست؟ ج) در فرض مذكور ذكر اسم منوبعنه لازم نيست بلكه همين مقدار كه اشاره به شخص خاصى شود، كفايت مىكند. استفتائات مقام معظم رهبری