روزگار زینبی
02 فروردین 1398
دوست دارم بنویسم از روزگار پر حزنت. از روز ولادتت که پر ز رحمت کردی خانه ای را که قبل از دو پسر آن را پر از نعمت کرده بود. وقتی به دنیا آمدی آغوش پدر پذیرایت شد. پدری از جنس نور که تو را با بوسیدن غرق نور کرد. مادر از پدر خواست که بر رحمت نازل شده نامی… بیشتر »
نظر دهید »
قلمرو سایه ها
27 اسفند 1397
دلنوشته به قلم خودم گاهی فکر می کنم به این #آرزو که ای کاش #کوچه حیاتم قلمرو #زیبایی بود. #زیبایی در کنار تو زیستن، ولی افسوس که این #کوچه بی حضور تو قلمرو #سایه هاست. با ترسی وحشت انگیز و هراس آلود بیشتر »
ای منتظر غمگین مباش
15 اردیبهشت 1397
کاش با ظهورت در صبحی سفید دل پر ز غمم ، کاشانه شادمانه ها می شد. به امید آن روز سپید و فراموش نشدنی اللهم عجل لولیک الفرج را سر می دهم و هر روز با قرار گرفتن بر روی صندلی محل کار چشمم را متنی زیبا با خطی خوش می نوازد « ای منتظر غمگین مباش قدری تحمل… بیشتر »
تو می آیی
15 اردیبهشت 1397
تویی آن شکوفه لبریز از زیبایی باغ انتظار که شکفتن فصل سبز ظهور را منتظری تویی آن خشم فرو خورده زمین که صبح هر آدینه به امید شکفتن گل رویت ندبه می کنیم شاید که این جمعه غروب کند انتظارمان تا دوباره بلبلان سرود عشق سرایند. یابن الحسن در کجا یابم تو را !؟… بیشتر »