عجب صبری خدا ....
عجب صبري خداكرده عطايت كه سازي با غلام بيوفايت
ندارم چيز با ارزش من زار بيندازم چوفرشي زير پايت
شاعر: جواد حیدری
ما اهل بیت پیامبریم
هنگامی که اهل بیت امام حسین علیه السّلام را به عنوان اسیر وارد شهر شام کردند و در بین ایشان امام سجّاد علیه السّلام نیز حضور داشت، مردم شام با تبلیغات سوئی که توسّط مأمورین یزید لعنة اللّه علیه شده بود، با شادمانی و سرور برای استقبال از اسیران آمده بودند. در بین مردم پیرمردی بود، جلو آمد و گفت: شکر خدای را که حسين بن علي و مردان شما را کشت و آتش فتنه خاموش شد. سپس پیرمرد لب به دشنام گشود و به شهدا و اسرا ، ناسزا گفت.
امام سجاد علیه السّلام، بعد از اتمام حرف های پیرمرد، فرمود: ای پیرمرد! آنچه تو گفتی، من گوش کردم و چیزی نگفتم تا آن که سخن تو تمام شد؛ و آنچه خواستی گفتی، اکنون ساکت باش تا من نیز سخنی گویم.
پیرمرد گفت: آنچه می خواهی بیان کن. حضرت فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ پیرمرد گفت: آری. حضرت فرمود: این آیه قرآن را نیز خواندهای: قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إلّا الْمَوَدَّةَ فی الْقُرْبی یعنی؛ من از شما پاداشی به جز مودّت و دوستی اهل بیتم را نمی خواهم.
پیرمرد پاسخ داد: آری. امام سجّاد علیه السّلام فرمود: ما اهل بیت پیامبر، همان - قُربی - هستیم؛ و آیا این آیه قرآن را خوانده ای:
وَآتِ ذَا القُرْبی حَقَّهُ؛ پیرمرد نیز گفت: آری، آن را هم خوانده ام.
حضرت فرمود: به راستی که آن افراد، ما هستیم؛ پس حقّ ما چگونه باید رعایت گردد؟ پیرمرد شامی گفت: آیا واقعاً شما همانها هستید؟ حضرت فرمود: بلی؛ و سپس افزود: آیا این آیه قرآن را «وَاعْلَمُوا انَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْیءٍ فَإنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی»؛ آنچه از غنائم و منافع را که به دست میآورید، باید یک پنجم آن را - به عنوان خمس - تحویل رسول خدا واهلبیتش دهید، را خواندهای؟
پیرمرد گفت: بلی. آن گاه امام علیه السّلام فرمود: ما اهلبیت رسول خدا هستیم، و آیا این آیه قرآن را «إنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» یعنی؛ خداوند شما اهل بیت را از هر نوع گناه و آلودگی پاک و منزّه گردانده است، را نیز خواندهای؟ در این حال پیرمرد شامی دست های خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا به تو پناه می برم، خدایا توبه کردم، سالها است که قرآن می خوانده ام و این چنین درک نمی کردم وامروز هدایت گشتم.
طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 120
ابن اعثم، الفتوح،جلد ۵، صفحه ۲۴۲
جشن قتل و اسارت خاندان پیامبر (ص)
یکی از اصحاب رسول الله به نام سهل بن سعد نقل می کند : وارد شام شدم و دیدم مردم جشن با شکوهی گرفته اند. تعجب کردم. پرسیدم: امروز که عید نیست! چرا چنین جشنی گرفته اید؟ پاسخ دادند: سر حسین، فرزند رسول الله را از کوفه به شام هدیه می آورند.
گفتم: شگفتا! سر فرزند رسول الله را می آورند و شادمانی می کنید!؟
یک کاروان از دروازه ساعات دمشق وارد شد. سری که شباهت بسیاری به رسول الله داشت را بر نیزه دیدم. پشت سر نیزه دار نیز اهل بیت حسین، بر شتران عریان نشسته بودند، نزدیک کاروان رفتم و از یکی از بانوان پرسیدم: نام تو چیست؟
پاسخ داد: سکینه، دختر حسین گفتم: من از یاران جد تو هستم. هر حاجتی داری بگو انجام دهم. فرمود: فقط به کسی که سر پدرم را بر نیزه دارد بگو کمی جلوتر برود تا مردم مشغول دیدن سر او شوند و ما را نبینند! ما محارم رسول الله هستیم.
نزد سربازی که سر حسین را بر نیزه داشت رفتم و گفتم: به تو چهارصد درهم می دهم ، فقط کمی جلوتر از اهل بیت حسین حرکت کن. نیزه دار هم قبول کرد و جلوتر رفت .
ترجمه مقتل خوارزمی ، صفحه 260
امروز در گذر تاریخ
امروز دوم صفر مصادف با روز ورود اسراي اهل بيت(ع) به مجلس يزيد است.
دعای ملک
اگر انسان راستی راستی برای مؤمنین و مؤمنات دعا کند و برای خودش دعا نکند، مَلَک [فرشته] برای او دعا می کند.
آیه الله بهجت(فیضی از ورای سکوت: 84)