ذبح اسماعیل
این گونه گفت مرا ، ابراهیم خویشتن باش و اسماعیلت را ذبح کن.
برائت از مستکبران و در راس آن آمریکا
آتش به اختیاری و بهشتی
جسارت تنها گذاشتنت
با دو دست کوچکش مرا محکم چسبیده و با زبان کودکانه صدایم می کند . التماس در نگاهش موج می زند . ملتمسانه نرفتنم را فریاد می زند، آنقدر ملتمسانه که لحظه ای در موج نگاهش غرق می شوم. مدهوش و بیهوشش می شوم.
دست و پا در موج نگاهش می زنم و فریاد رسی می طلبم تا جلوی سیلابی شدن اشکم را بگیرد و این بار تو همچون همیشه پناهگاهم می شوی و با نگاه سرشار ز مهرت تحسینم را برمی انگیزی.
پسرک کوچکمان را با مهر مادری در آغوش می گیری و بر لبان زیبایش بوسه ای عاشقانه می زنی و وجودش را لبریز ز مهر می کنی. و این گونه جسارت و شجاعت رفتن و تنها گذاشتنت را بیش از پیش به من می دهی.
یادی از بوسه ای که بر پای مادر زدی
اشکی از چشمم می چکد و سیلی بر گونه هایم جاری می شود لحظه ای از خاطرم می گذرد یاد مادرم، یاد بوسه ای که بر پاهای زیبایش زدم و یاد بهشتی که بر رویش قدم برمی دارد. چه حسی دارد، حس زیبای زندگی و شوری عشق را مزه مزه می کنم.
اشکی که بر چهره سختی کشیده و رنج دیده ام غلطید به گونه های رنجورم جان داد. زندگی را به یادم آورد. فیلم خاطرات بچگی ام در برابر دیدگان اشک آلودم اکران خصوصی شد.


