گاهی که... ۲
گاهی که… قسمت دوم
ربنا ربنا گویان سد می کنم راه ابلیس درون را تا طناب حبل المتین را ز دستم نرباید. گوشم، چشمم، لب و دهانم را دخیل احساس با تو بودن می کنم. لحظه ای از بودنت جدا نمی شوم تا در بر گیرم آرامش ساحل و باران بهاری را. شب و روز نمی شناسم. خودم را طوفان زده ای می دانم که در ساحل امید سکنی گزیده و با امید و رجایت پیوندی ناگسستنی دارد.
ادامه دارد…
فرم در حال بارگذاری ...
زیر قدم های مادرم
اشکی از چشمم می چکد و سیلی بر گونه هایم جاری می شود. لحظه ای از خاطرم می گذرد یاد مادرم، یاد بوسه ای که بر پاهای زیبایش زدم و یاد بهشتی که بر رویش قدم برمی دارد. چه حسی دارد، حس زیبای زندگی و شوری عشق را مزه مزه می کنم.
فرم در حال بارگذاری ...
کاش کبوتر...
فرم در حال بارگذاری ...
آرزوی من
فرم در حال بارگذاری ...
انقلابی که چهل ساله شد
انقلابی که چهل ساله شد، انقلابی است که با نثار جان ها و خون های بسیار آرمان هایش را همچون گذشته حفظ نموده است. انقلابی که به شعارهایش وفادار مانده است و با پشت سر نهادن دورانی سخت وارد مرحله ای بسی بالاتر و سخت تر در راه رسیدن و اهتمام به آرمان هایش طی طریق می کند. گام دوم گامی است پر افتخارتر و پرامیدتر از گذشته در راه خودسازی، جامعه پردازی و تمدن سازی.
فرم در حال بارگذاری ...